من و انکار شراب این چه حکایت باشد * غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد
تا به غایت ره میخانه نمیدانستم * ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد
زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز * تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد
زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است * عشق کاریست که موقوف هدایت باشد
من که شبها ره تقوا زدهام با دف و چنگ * این زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد
بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند * پیر ما هر چه کند عین عنایت باشد
دوش از این غصه نخفتم که رفیقی میگفت * حافظ ار مست بود جای شکایت باشد
- ۹۶/۰۹/۲۷
- نیوشا سیدی